آرماگدون چیست؟ از نماد تاریخی تا تعبیرهای آخرالزمانی
به گزارش تهران فردا، به نقل از پرسمان، واژهٔ «آرماگدون» (Armageddon) یا همان «هرمجَدّون» ریشهای یونانی دارد و از ترکیب دو بخش «هر» به معنای تپه یا کوه و «مجدّون» به معنای بلندی یا محلِ مشرف تشکیل شده است. جغرافیای تاریخی این نام، منطقهای در جنوب شرقی بندر حیفا در شمال فلسطین است؛ جایی که در طول تاریخ از جهتِ موقعیتِ استراتژیک، بارها صحنهٔ برخوردها و نبردها بوده است. اما در متنهای دینی و فرهنگ عامه، «آرماگدون» معنای فراتر و نمادینی یافته و به «نبرد نهایی» میان نیروهای حق و باطل در آخرالزمان تعبیر میشود.
در کتاب مکاشفات یوحنا در عهد جدید، آرماگدون به عنوان عرصهٔ رویارویی سپاهیان مسیح و سپاهیان ضدمسیح معرفی شده است؛ نبردی که سرنوشت انسان و آیندهٔ جهان را رقم میزند. این تصویرِ آخرالزمانی در تعبیرات مذهبی و در فرهنگ لغات غربی نیز به «جنگ قطعی بین حق و باطل» تبدیل شده و برای بسیاری نمادی از فرجام جهان است.
با این حال، برداشتها و تفسیرهای متفاوتی از آرماگدون در ادیان و مذاهب وجود دارد. برخی گروهها و جریانات خاصِ مسیحی، این نبرد را به صورت کاملاً مادی و حتی هستهای تصور میکنند؛ یعنی جنگی فراگیر که در آن اعراب و کشورهای مسلمان (و حتی ایران) به همراه برخی متحدان، به سوی سرزمین اسرائیل هجوم میآورند و پس از آن ظهور ضدمسیح و رخدادهای هولناک دیگری رخ میدهد. بر طبق این برداشت، آرماگدون نه تنها یک رویداد معنوی، که یک فرآیند ملموس و سیاسی است که بازیگران معینی در آن نقشآفرینی دارند.
یکی از شاخههایی که در این چارچوب نقشآفرینی میکند، آنچه به نام «صهیونیسم مسیحی» شناخته میشود، است. پیروان این مکتب، معتقدند که برای بازگشت و ظهور دوبارهٔ مسیح نیاز به زمینهسازیهایی سیاسی و دینی هست؛ زمینهسازیهایی که شامل بازگشت یهودیان به سرزمین موعود، تشکیل دولت واحد یهودی، و نهایتاً وقوع رخدادهایی است که راه را برای ظهور نهایی مسیح هموار سازد. این باورها در برخی محافل پروتستانتی در آمریکا و اروپا از جمله مبانی حرکتهای سیاسی و مذهبی شده و تأثیرات قابل توجهی بر سیاست خارجی و تبلیغات فرهنگی داشته است.
مبلغانِ این مکتب از سوی خود یک سلسله «وظایف» و «خواستههای مسیح» را مطرح میکنند که تحققشان را پیششرطِ بازگشت مسیح میدانند. این خواستهها به صورت فهرستی هفتمرحلهای مطرح شدهاند؛ از مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین گرفته تا برپایی معبد به جای اماکن اسلامی، آغاز دوران رنج جهانی به مدت هفت سال و در نهایت نبرد آرماگدون و استقرار پادشاهی مسیح در سرزمین مقدس. طبیعی است که چنین روایتی از رویدادهای آینده، همواره موجب حساسیت، نگرانی و واکنشهای سیاسی و مذهبی در جوامع مسلمان شده است.
بخش دیگری از روایتها، از منظر اسلامی، نیز به آرماگدون نگاه میکنند و تلاش شده برخی روایات آخرالزمانی اسلامی (مانند روایتهای مربوط به جنگهای آخرالزمانی یاِ نبرد «قرقیسیا» و نمونههای مشابه) را معادل یا مرتبط با مفهوم آرماگدون نشان دهند. در این برداشتها، سپاهیان اسلام و پیروان مذهب اهلبیت/امت اسلامی، نقش مهمی در رویارویی نهایی دارند و این نبرد گاهی به عنوان صحنهٔ تحقق وعدهٔ الهی برای تأیید حق و نابودی باطل توصیف میشود.
اما نباید از نظر دور داشت که برداشتهای ایدئولوژیک و سیاسی از آرماگدون، در طول دهههای اخیر تأثیرات واقعی بر رفتارها و سیاستهای دولتها و گروهها گذاشته است. در آمریکا و برخی کشورهای غربی، انتشار کتابها، فیلمها و تبلیغاتِ مربوط به پیشگوییهای انجیل، زمینهٔ شکلگیری نگرشهایی را فراهم آورد که نقش تاریخی و آیندهنگرانهٔ آمریکا و متحدانش در میدانهای جنگ را برجسته میسازد. برخی تحلیلگران معتقدند که این نوع تفسیرها در توجیه یا تشویق برخی مداخلات نظامی و سیاستهای منطقهای نقش داشتهاند؛ از جمله در برخوردها و عملیات نظامیِ دهههای اخیر در خاورمیانه.
از سوی دیگر، برخی رهبران مذهبی و نظریهپردازان، هشدار میدهند که تبدیل مفاهیم آخرالزمانی به سیاستِ روز و استفاده از آنها برای توجیه اقدامات جنگطلبانه، میتواند تبعات انسانی، اخلاقی و بینالمللی سنگینی داشته باشد. خوانشِ صرفاً استراتژیک یا مادی از نمادهای دینی، که معنای اخلاقی و تربیتی آنها را نادیده میگیرد، خطراتی را به همراه دارد: از دامن زدن به نفرتپراکنی تا تقویت ایدئولوژیهای برتریجویانه و مشروعسازی خشونت.
در مقابل، عالمان دینی و مفسّرانی نیز هستند که به خوانشی معنادارتر و اخلاقمحور از روایات آخرالزمانی دعوت میکنند؛ خوانشی که آرماگدون را فراتر از یک جنگِ جغرافیایی یا ایدئولوژیک میبیند و آن را نمادی از نزاع درونی انسان بین خوبی و بدی، حق و باطل و راهی برای خودسازی و بازگشت به خدا میداند. از این منظر، پیام دینیِ اصلی نه تحقق سناریوهای ژئوپولیتیک، بلکه تبیین وظایف اخلاقی و معنوی انسان در برابر امتحانات تاریخی و اجتماعی است.
برای جامعهٔ مسلمان و مخصوصاً برای جامعهٔ ایرانی، پرداختن به موضوع آرماگدون نیازمند دقتِ علمی، فقهی و تاریخی است. نخست باید مرز میان روایت دینی و بهرهبرداری سیاسی از آن روشن شود. دوم لازم است که روایتها و احادیث مرتبط با آخرالزمان با روشهای علمی و نقد متنی بررسی شوند تا از تطبیقهای سطحی و مغرضانه جلوگیری شود. سوم، ضرورت دارد که رهبران دینی و فرهنگی بر نقشِ صلح، عدالت و همزیستی میان ادیان و ملتها تأکید کنند تا برداشتهای تقابلی و جنگطلبانه واژگون گردد.
در نهایت، «آرماگدون» برای اهل ایمان میتواند هم یک هشدار و هم یک دعوت باشد: هشدار نسبت به سوءاستفادههای سیاسی از مفاهیم دینی و دعوت به بازنگری در اولویتهای معنوی و اخلاقی. آنچه قطعاً باید مورد تأکید قرار گیرد، حفظ کرامت انسانی، التزام به عدالت و تلاش برای کاهش تنشهاست؛ چرا که پیامهای حقیقی دین هرگز در خدمتِ توجیه خشونت و نفرت نبودهاند. آرماگدون، اگر قرار است مفهومی سازنده باشد، باید ما را به بازگشت به اخلاق و تقوا فراخواند، نه به توجیه نفرت و ویرانی.
بدون نظر! اولین نفر باشید